برای استفاده از سایت راندخت، نیاز به راهنمایی داری ؟!

سفر به اعماق زمان و مکان

سفر به اعماق زمان و مکان

آیا سفر به اعماق زمان و مکان ممکن است؟

در طول تاریخ، مفاهیم زمان و مکان همیشه از مرزهای دانش عبور کرده و پای در قلمرو فلسفه، عرفان و علم گذاشته‌اند.
آنچه ما از زمان و مکان می‌دانیم، بیشتر بر پایه تجربه‌های روزمره و درک حسی ما از جهان است، اما آیا این تمام ماجراست؟
اگر به عمق این مفاهیم بنگریم، خواهیم دید که زمان و مکان تنها واحدهای سنجش و اندازه‌گیری نیستند، بلکه بازتابی از درک ما از هستی‌اند؛ مفاهیمی که می‌توانند ما را از سطح آگاهی روزمره به لایه‌های عمیق‌تری از فهم وجود رهنمون سازند.

معنای زمان و مکان

زمان یعنی میزان تغییر شکل‌ها، وقتی شما در یک محیط بی‌شکل هستید، تغییر کدام اشکال باید اتفاق بیفتد؟
معنای باطنی زمان چه چیزی می‌تواند باشد؟ در سطح باطنی، بی‌شکلی معنا نخواهد داشت.
جایی که شکل معنایی ندارد، لاجرم زمان هم بی‌معنا خواهد بود.

پس معنی باطنی زمان چیست؟ معنی باطنی زمان می‌تواند جاودانگی و بی‌زمانی باشد، همچون مفهوم مکان.

برای فهم بهتر آن، به این مثال توجه کنید:
وقتی که شما به یک موسیقی یا یک ملودی گوش می‌کنید، یا که یک موسیقی را می‌نوازید، به دلیل وجود سکوت است که ملودی درک می‌شود. اصلا ملودی وقتی درک می‌شود، شنیده خواهد شد. فواصلی بین نت‌ها وجود دارد و در این فواصل هیچ نتی نیست و سکوت است.
می‌دانید که ارزش زمانی نت‌ها با هم فرق دارد. منظور از ارزش، یک ضرب، دو ضرب، چنگ، دولاچنگ و… می‌باشد.

سکوت هم به همین صورت است و ارزش زمانی متفاوت دارد. و البته اگر سکوت نباشد، ملودی درک نخواهد شد.
ولی سکوت، خود نت نیست و چیزی نیست و صدایی هم نیست.
سکوت چیزی نیست، ولی در بستر آن چیزی که هیچ چیزی نیست، اصوات و ملودی شنیده و درک می‌شود، یعنی سکوت باید وجود داشته باشد تا ریتم ملودی درک شود.

از یک سو، زمان بعنوان نماینده‌ای از تغییر و تحول در اشیا و پدیده‌ها در نظر گرفته می‌شود.
اگر در یک حوزه‌ بی‌شکل قرار داشته باشیم، در واقع این به معنای عدم تغییر و تحول است، زیرا شکل و ساختمان هر چیزی نیاز به ابعاد و ویژگی‌هایی دارد که بتواند تغییر کند.

در این معنا، زمان بدون فضا و شکل، به نوعی بی‌معنا به نظر می‌رسد؛
زیرا اگر چیزی وجود نداشته باشد، از آن جمله چیزی که بخواهد تغییر کند، نمی‌توان از زمان صحبت کرد.

از سوی دیگر، زمانی که به ابعاد باطنی زمان توجه می‌کنیم، می‌توانیم به مفاهیمی مانند آگاهی، تجربه و وجود در اینجا اشاره کنیم. زمان بعنوان یک مفهوم پایه‌ای از تغییر، به ما کمک می‌کند تا تجربیات خود را درک کنیم و ارتباطات علت و معلولی را شکل دهیم. در سطح باطنی، زمان می‌تواند نمایانگر یک دایره وارگی باشد، جایی که گذشته، حال و آینده در هم تنیده شده‌اند و ما در یک بعد عمیق‌تر از واقعیت‌های محسوس در حال حرکت هستیم.
اما زمانی که به عدم شکل فکر می‌کنیم، ممکن است به نوعی حالت سکون یا موجودی همچون وجود یا هستی بیندیشیم که در آن، زمان و مکان به معنای معمول خود بی‌معناست.
در این حالت، ممکن است به تجربه‌های بسیار عمیق و متافیزیکی پی ببریم که فراتر از قالب‌های کنونی ما هستند.

در نهایت، بررسی زمان و مکان از منظرهای مختلف، چه فلسفی، چه علمی، و چه معنوی، می‌تواند به ما در درک بهتر خود و جهان کمک کند.

درباره‌ مکان هم همین مطلب صدق می‌کند.
مکان به‌تنهایی چیزی نیست، ولی بستر تجلی فیزیکی است. وجه ذاتی مکان بیکرانگی است.

تصور کنید تمام اجرام آسمانی، در حوزه‌ مکان قرار گرفته‌اند.
خود مکان شی قابل لمس نیست که بتوانید با دست آن را بردارید و جای آن را عوض کنید. مکان یک بستر است.
مانند سکوت که خودش نت یا فرکانسی نیست، ولی یک بستر است که ملودی در آن بستر تجلی و معنی پیدا می‌کند.
مکان هم همین است.

وجه ظاهری آن طول و عرض و ارتفاع است، ولی مفهوم ذاتی آن بیکرانگی است. از نظر فلسفی، بیکرانگی مکان به معنای آن است که هیچ‌گاه نمی‌توان به انتهای آن رسید. این بیکرانگی می‌تواند تمثیلی از نابودی مرزها و محدودیت‌های فیزیکی باشد. بعبارت دیگر، مکانی که ما تجربه می‌کنیم، ممکن است محدود به ابعاد مشخص باشد، اما بطور ذاتی، این ابعاد به ما می‌آموزند که مکان، در واقع به یک فضای نامتناهی و بی‌پایان اشاره دارد.

مفهوم ذاتی مکان

این مفهوم بیکرانگی در تحقیقات علمی نیز وجود دارد. در نظریه‌های مدرن فیزیک، مانند نظریه‌ نسبیت و نظریه‌ اخترشناسی، مکان بعنوان یک بعد بنیادی از جهان در نظر گرفته می‌شود که در آن زمان نیز همراه با آن وجود دارد. این بعد فلسفی و مفهومی مکان، آن را به بعدی تبدیل می‌کند که فراتر از تجربه‌های فیزیکی ماست.

اهمیت ارتباط زمان و مکان

همچنین، ارتباط بین زمان و مکان در این بیکرانگی اهمیت دارد. زمان و مکان در نظریه‌ نسبیت به هم پیوسته‌اند و به‌صورت یک پیوستار چهار بعدی (زمان و مکان) هم‌بسته هستند.
بنابراین، زمانی که از بیکرانگی صحبت می‌کنید، در حقیقت به بعدی فراتر از آنچه که بطور معمول درک می‌کنیم اشاره می‌کنید.

و بنابراین، درک عمیق‌تر مکان و زمان می‌تواند به ما کمک کند تا تفکر و جهان‌بینی‌مان را گسترش دهیم و دریابیم که واقعیت، فراتر از آن چیزی است که با حواس پنجگانه می‌توان درک کنیم.
زمان هم همین است؛ در سطح بیرونی، میزان تغییر اشکال است. آنتروپی حاکم است. در حال آمدن و رفتن است. بدن ما هم همین‌گونه است.
رشد می‌کنیم، البته تا یک جایی رشد می‌کنیم و بعد از آن یک خط صاف است. و دیگر بعد از آن رو به سرازیری می‌رود؛ بدن رو به زوال می‌رود و به خاک برمی‌گردد.
ولی معنی ذاتی زمان، جاودانگی است.

نتیجه گیری:

در نهایت، آنچه از مفهوم زمان و مکان برداشت می‌کنیم، بستگی مستقیمی به سطح آگاهی، درک و نوع نگاه ما به هستی دارد.
اگرچه زمان در ظاهر با تغییر اشکال و پدیده‌ها سنجیده می‌شود و مکان بستری است برای این تجلی‌ها، اما در سطوح عمیق‌تر، این دو به مفاهیمی بدل می‌شوند که با جاودانگی، بی‌نهایت و سکون درهم‌تنیده‌اند.
نگاه متاملانه به زمان و مکان نه تنها ما را به شناخت بهتر جهان می‌رساند، بلکه می‌تواند پنجره‌ای نو به درون خودمان بگشاید؛ جایی که شاید مرز میان بودن و نبودن، میان حال و ابدیت، تنها یک ادراک باشد.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *